میلاد پسندیده

گرافیک، انیمیشن و تصویرسازی

میلاد پسندیده

گرافیک، انیمیشن و تصویرسازی

حتی از تلویزیون هم کیف داشت

پنجشنبه, ۹ دی ۱۳۸۹، ۰۱:۰۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
دیروز هشتم دی بود و برنامه صبحگاهی رادیو گیلان ارتباط تلفنی برقرار کرده بود با خبرنگار صداوسیما که همراه کاروان «دیدار یار» رفته بودند به سمت تهران تا به مناسبت سالگرد راهپیمایی بصیرت که برای اعتراض به حتک حرمت عاشورا و اعلام انزجار از فتنه گران، یک روز زودتر از تهران قیام کرده بودند، با امام خامنه ای کبیر دیدار کنند.
آقای دانش، خبرنگار رادیو، بعد از سلام کردن ها و شعار گویی های همیشگی شروع کرد به وصف حال یاران گیلانی کاروان دیدار یار و گفت مسیر حرکت اتوبوس های حامل یاران رهبری آنچنان نمای زیبایی به شهر تهران داده که همه محو تماشای این کاروان «طولانی» شده اند!
این واژه «طولانی» را که شنیدم گفتم این کلمه مثل باقی شعار های آقای دانش نیست که هرجا دستش برسد! یا زبانش برسد، استفاده کند... نه... می پرسید چرا؟
چون همین شب قبلش به چشم خویشتن دیدم که از مقابل فرمانداری رشت حداقل ده تا اتوبوس، افراد انتخاب شده را سوار کرده اند و راه افتاده اند (تازه از زمانی که من رسیدم)... و سه تا هم از جلوی خانه آیت الله قربانی (مُدَّ ظله العالی)، که البته خود ایشان به همراه فرماندار و استاندار و جمعی از مسئولین که نه! همه مسئولین! از شهردار و رئیس شورای شهر بگیر تا کوچکترین کسی که بتوان گفتش مسئول، سوار هواپیما و یا لابد هواپیماها شدند و چند ساعت بعد راه افتادند.
شب هشتم دی هم که شبکه اول سیما تصاویر حرکت را نشان می داد، تصاویر مربوط بود به مصلای امام خمینی رشت که اتوبوسهای آنها را هم حساب کنی می شود حدود 20 دستگاه که تازه این تعداد متعلق به رشت بودند اما کاروان مربوط به گیلان! به قول حسین قدیانی: «یعنی که یعنی»
این صحنه ها را که می دیدم و گزارش رادیو را که می شنیدم، دلم می سوخت که آخر یک نفر که جایی اشغال نمی کند در این سیل جمعیت. چرا مرا نبردید؟
صبح همه خیابانها خلوت بود ... نه اینکه کسی نباشد... نه... اما جمعیت کمتر از روزهای قبل بود... و دیگر خبری نبود از ترافیک صبحگاهی رشت.

اما این جمعیت هزاران نفره که راهی تهران شدند با تصاویری که از تلویزیون پخش شد کمی تناقض داشت . تصاویر نتوانست جمعیت واقعی را نشان دهد. شاید بخاطر گنجایش حسینیه بود که کم بود... نمی دانم!
حتی بین جمعیت، جز مسئولان و اساتید دانشگاه و واعظان و بزرگان و خانواده های شهدای گیلان و اهل بیتشان، نتوانستم دوستی، رفیقی، آشنایی بیابم مگر چندتایی که شک دارم خودشان بودند یا نه چون سالهاست ندیدمشان و آن زمانها هم که باهم بودیم ولایی نبودند ... کسی چه می داند؟ شاید همین حتک حرمت عاشورا و قیام هشت دی ماه نوادگان شهید میرزا کوچک، آنها را متحول کرده تا این مقدار ریش!

در هر صورت از اخبار ساعت دوی شبکه اول گرفته تا ده شبکه سه همه یک کلیپ واحد از سخنان آن روز آقا نشان دادند و نشان دادند هر آنچه دلخواهشان بود... نمی دانم چرا صداوسیما اینگونه رفتار می کند و درس عبرت نمی گیرد... بگذریم... منتظر ماندیم ساعت 10 شبکه اول سیما مراسم را کامل نشان دهد و اینگونه شروع شد:
امام خامنه ای که وارد بالکن شدند، جمعیت برخاست و همان آن بود که به فکرم رسید اینکه از هرکجای ایران که بیایی آنجا انگار یکجور و یک روش برای ابراز ارادت داری و فرقی نمی کند کجایی هستی و از کجا آمده ای، آنجا همه مثل همیشه، مثل همه دیدار های دیگر رفتار می کردند... ملیت گم بود... ایرانی بودن گم بود... آنجا وقتی امامت را روی بالکن می بینی، عاشق ولایت که باشی همرنگ امت خواهی بود.

چیزی که همیشه زجر می دهد این شعاریست که می دهند
یک دسته به زیبایی و درستی و خلوص می گویند «صلّ علی محمد، بوی خمینی آمد»
و دسته دیگر از روی جهل است یا هرچه که هست «صلّ علی محمد، روح خمینی آمد»
برادرم... خواهرم... نگو ...شرک است... نگو... روح خمینی کبیر اکنون در ملکوت خداست... نه در وجود امام خامنه ای... این که می گویی اعتقاد به تناسخ است و گناهی بزرگ... این جمع زیبا را با این شعارت خراب نکن... ربطی به گیلانی ها ندارد... همه جای ایران این اشتباه را می کنند... شاهد مثالش در همین سفر استانی اخیر احمدی نژاد گفتند «صلّ علی محمد، روح وجایی آمد»! ... مشکل از جای دیگریست.
بالاخره از این شعار گذشتند «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و «ای رهبر آزاده آماده ایم آماده» و «ماه اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند» و همین طور تا آخر... اما همین بین شنیدن شعار های خالصانه هم دیاری های گیلکم بودم که با خودم گفتم... اینکه یک عده می گویند روح خمینی آمد نه اینکه خدا و روح و معاد را کافر باشند بلکه شاید منظورشان از روح همان جوهر و گوهر تفکر خمینی است... همان منش و رفتار خمینی است... همان خلق و خوی خمینی است... همان صلابت و اقتدار خمینی است که در وجود امامشان خامنه ای می بینند و می بینند که روبرویشان ایستاده ... با خودم گفتم اشکالی ندارد پس... گفتم «صلّ علی محمد، روح خمینی آمد»

امام خامنه ای نشستند روی آن صندلی کوچک و ساده... با خودم گفتم صلابت یک رهبر سیاسی به تخت  با جلال و جبروتش نیست... با این سادگی ها هم می توان ولی امر مسلمین جهان بود... با خودم گفتم پس چرا رفته آن بالا نشسته؟... این نشان تکبر نیست؟... چه کنم نفس است دیگر ... خودم به خودم گفتم احمق مگر نمی بینی این جمعیت با چه شور و حرارتی به سمت آقا می دوند و نفرات صف جلویشان را له می کنند... تو که نمی خواهی بلایی سرش بیاید... خودم گفت نه... از رو نرفتم گفتم آن امتی که آخر مجلس نشسته یا حتی ایستاده، آمده رهبرش را ببیند... با آن بالا نشستن دل آن بنده خدا بدست نمی آید؟... خودم دیگر حرفی نزد... خودم هم دیگر حرفی نزدم

شعر دسته جمعی می خواندند و با خودم گفتم... امی گیلکی گبانه شومان ویرانه کودید... او یه که ده فارسی نواستی خوادن... که دیدم همه هم صدا گفتند:

امان فرزند میرزاییم امی عشقه ولایت ...

بعدش هم آیت الله قربانی آمدند برای سخنرانی و از آنجایی که پایشان ناراحت است رفتند تکیه دادند به ستون. ایشان همان امام جمعه گیلان است که وقتی برایش برگه ای آوردند برای امضا که زیرش را امامان جمعه ده شهر دیگر امضا کرده بودند، نخوانده امضا نکرد... خواند و هر ده امضا را پاره کرد و فردایش مردم را فراخواند که نامه درباره چه بوده و مردم که وقایع ناشایست عاشورای تهران را از تلویزیون دیده بودند، هشتم دی ماه ریختند در خیابانها و اگر اعلام نمی شد که نهم دی خود تهرانی ها راهپیمایی دارند، بعید نبود پای پیاده بروند و پایتخت را نجات دهند... باور کن.
ایشان از خدمات گیلانی ها گفتند و از سلسله آل بویه که اولین عزاداری رسمی را برای امام حسین در عراق برگزار کردند و از شیخ لاهیجی و تربیت بزرگانی که شدند شاهان صفویه و از دلاوری سردار جنگل، حاج یونس معروف به میرزای کوچک، خان نهضت جنگل و از انقلابیون گیلانی و هشت هزار شهید هشت سال دفاع مقدس و بزرگان علمی و فرهنگی و مذهبی ای چون آیت الله العظمی بهجت فومنی و ...

و رهبر انقلاب سخن گفت ... و چه کیفی دارد دیدن سیما و شنیدن صدای امام خامنه ای حتی از تلویزیون.


  • میلاد پسندیده

نظرات (۳)

  • صبح روز نهم
  • (سلام به همه بچه های انقلاب!
    به لطف خدا یه وبلاگ تحت عناون صبح روز نهم رو افتتاح کردیم تا با همکاری همه دوستان مجازی خودمون مشتی باشیم بر دهان فتنه و فتنه جویان.امیدواریم همه به هم کمک کنیم تا حلقه های مهر رو با بغض دشمنان علی تکمیل کنیم .منتظر شما هستیم)
    علی یا ولی.... ولی یا علی...
    هیچ فرقی نمی کند.ما علی را همیشه ولی می دانیم.پس از همان اول نباید می گذاشتیم که تکرار تاریخ بلای جان ما بشود. نباید می گذاشتیم باز هم علی به دنبال «عمار» بگردد. اما هنوز هم دیر نشده بود که سید علی، فانوس راه ما شد و این بار پیچ و خم را نشانمان داد. نشانمان داد تا جانمان را به نانمان نفروشیم. می خواستیم« عمار» شویم تا زیر سنگ های داغ بی عدالتی زغال شویم.مگر جان ما از عمار عزیز تر است. ما سید علی را نه تنها دوست داریم.بلکخه خونمان را برای او فوران می دهیم.اگر سران فتنه هم ترس از خونشان ندارند بسم الله...

  • انتظار زیباست
  • سلام در مورد ثبت نام ها که واقعا بی برنامه بودن، همه مسئولین رو بردند چه معنایی داره وقتی مردم عادی راهی برای ثبت نام نداشته باشن!!
    عزیزی می گفت خوشم اومد آقا بالا نشستن، جلوی بعضی از این مسئولینی که بادی به غبغب داشتند و ما حال کردیم وقتی آن بالا آقایمان را دیدیم...
    پاسخ:
    کاملا درست می فرمایید

    سلام
    چه جالب
    می گم چرا اون روز خیابون اونقد خلوت بود...!!
    من که کلاس بودم از دنیا بی خبر..
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.