نبرد بن تن و شهید بابایی
دوشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۰۵ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
یک چرخی زدم در این شهر رشت زیبایمان... از خیابان شریعتی تا میدان شهرداری و از آنجا تا خیابان لاکانی... سینما سپیدرود فیلم سی و سه روز را آورده که درباره جنگ لبنان و اسرائیل است... درباره اش بعداً می نویسم اما فعلاً بگویم که چرا این راه را پیاده می رفتم!؟ جوابش ویترین مغازه هاست... از مغازه ای رد شدم که تخت خواب و میز و مبلمان می فروخت و گوشه ای از دکورش را اختصاص داده بود به تزیینات اتاق کودک!
این که تعجب ندارد... من وقتی تعجب کردم که دیدم از کفپوش تا کلید و پریز و میز تا پتوی و بالش تخت خواب کودک با عکس کارتونی پسرک چشم سبزی منقش شده و گله گله نوشته شده BEN TEN !
رد شدم و رسیدم به مغازه ای دیگر که در کار فروش و تعمیر ساعت بود که دیدم یک مچ بند بزرگ عجیب سبز رنگ با ساعتی در وسطش در ویترین قرار گرفته و رویش نوشته «بن تن»
باز هم رد شدم و رسیدم به یک پرده فروشی که دیدم یکی از پرده ها با همان رنگ سبز منقش شده به چهره «بن تن»
لباس فروشی های خیابان شیک هم که پر بود از تی شرت و شلوار که نام و نشان رویشان «بن تن» بود!
حتی یک مغازه کیف فروشی هم کوله پشتی «بن تن» را گذاشته بود جلو... اسباب بازی فروشی را هم نپرس که از صدر تا به ذیلش مملو بود از عروسک و ماکت این شخصیت کارتونی و جلویش نوشته بود قسمت دوازده انیمیشن «بن تن» موجود است... رفتم داخل تا یکی از این سی دی ها را بخرم و ببینم چیست آخر این «بن تن»؟!
همینطور که داخل می رفتم، ویترین کناری را دیدم که بسته بندی کامل محصولات این کارتون را چیده بودند... از جین و تی شرت گرفته تا مچ بند و حتی لنز چشمی سبز رنگ «بن تن» را هم گذاشته بود!! دیگر واقعاً برایم جذاب شده بود سر در آوردن از چیزی که آنقدر تاثیر گذار است که باعث شود کودکان بیننده آن به تقلید از شخصیت کارتونی محبوبشان از لنز سبز استفاده کنند... به مغازه دار گفتم بده این بن تنو... گفت اوریجینالش تموم شده... گفتم خب غیر اوریجینالشو بده... لبخند زد و گفت کپی رایت؟!
مسیر شهرداری تا لاکانی را قدم زدم تا از این راسته سی دی فروشها، یک سی دی «بن تن» بخرم... همه شان تمام کرده بودند اما تا برسم به مغازه آخر، ناگهان به خود آمدم و متوجه شدم شهر رشت توسط «بن تن» اشغال شده!
گفتم خدایا چه خبر است اینجا؟ که دیدم یک مغازه پوستری از این کارتون زده و نوشته خلاصه قسمت های یک تا دوازده بهمراه قسمت آخر از فصل اول «بن تن»... خدایا شکر تو را که خلاصه قسمتش را هم سر راهم گذاشتی تا کامل سر در بیاورم از ماجرا... رفتم خانه و نشستم به دیدن:
بنجامین تنیسون برای تعطیلات تابستانی همراه پدر بزرگ و دختر عمویش به سفر می رود که در یک بیابان مچبندی شبیه به ساعت را پیدا می کند. این مچبند از آسمان افتاده و قدرت جادویی دارد به طوری که با فشار یک دکمه صاحبش را تبدیل به هیولا های گوناگون می کند. فضایی ها برای پیدا کردن مچبند می آیند و بن تن بجای تحویل دادن صلح آمیز ساعت به آنها، خون و خونریزی راه می اندازد و هر روز بر تعداد دشمنان فضایی خود می افزاید... همین!
یک داستان مزخرف با انیمیشنی مزخرف تر... صد رحمت به لاکپشتهای نینجا!
بخاطر همین چیز بی خودی که وزارت ارشاد منتشر کرده کلی محصول فرهنگی که نه، مهاجم فرهنگی تولید شده... کمی تحقیق کردم و فهمیدم این کارتون ساخت 2007 است و کارتون بن تنی که در آمریکا اکنون پخش می شود مربوط است به زمانی که این شخصیت بزرگ شده و تبدیل شده به جوانی رشید اما هیچکدام از محصولات جانبی که داخل مغازه ها هستند، مربوط به بزرگسالی شخصیت کارتونی نیست... چرا؟! نمی خواهم توهم توطه داشته باشم و بگویم همه چیز برای شستشوی مغزی خانواده ها و کودکانشان برنامه ریزی شده و مسئولان فرهنگی ما، عمله های تهاجم فرهنگی هستند... نه!
اما... همین زحمت هایی را که برای جنس خارجی می کشند برای جنس داخلی هم انجام بدهند. برای قهرمان های ایرانی. برای سریال شوق پرواز و شهید عباس بابایی... وقتی ضعف شدید «بن تن» آمریکایی و «الغالبون» لبنانی را می بینم کمی به «شوق پرواز» امیدوار می شوم... ضعف دارد اما نه آنقدر که بی انصافی کنیم و در گوشه و کنار شهرمان آن را کمتر از جومونگ و بن10 ببینیم!... می شود ماکت هواپیمای اف14 مزین به نام خلبان شهید بابایی در دست کودکان ایران باشد به جای مچ بند بیگانه... می شود کلاه خلبانی بر سر کودک ایرانی باشد بجای لنز بن تن در چشمش... می شود لباسش نقش و نام قهرمان حقیقی ایران داشته باشد تا ننگ پهلوان پنبه تخیلی آمریکایی...
خدا وکیلی بیرون گود هم ننشسته ام و نمی گویم لنگش کن... در پست قبلی برای این سریال تصویر پس زمینه ساختم و دو تای دیگر را هم هینجا می گذارم و ان شاء الله در پست بعدی طرح تی شرت شوق پرواز را برایتان خواهم گذاشت... دیگر نشستن و نقد کردن فایده ای ندارد... من طرحش را می دهم اما با شماست که منتشرش کنید و چاپش کنید تا دور و برمان از تصویر قهرمانان خودمان پر شود... بسم الله
این که تعجب ندارد... من وقتی تعجب کردم که دیدم از کفپوش تا کلید و پریز و میز تا پتوی و بالش تخت خواب کودک با عکس کارتونی پسرک چشم سبزی منقش شده و گله گله نوشته شده BEN TEN !
رد شدم و رسیدم به مغازه ای دیگر که در کار فروش و تعمیر ساعت بود که دیدم یک مچ بند بزرگ عجیب سبز رنگ با ساعتی در وسطش در ویترین قرار گرفته و رویش نوشته «بن تن»
باز هم رد شدم و رسیدم به یک پرده فروشی که دیدم یکی از پرده ها با همان رنگ سبز منقش شده به چهره «بن تن»
لباس فروشی های خیابان شیک هم که پر بود از تی شرت و شلوار که نام و نشان رویشان «بن تن» بود!
حتی یک مغازه کیف فروشی هم کوله پشتی «بن تن» را گذاشته بود جلو... اسباب بازی فروشی را هم نپرس که از صدر تا به ذیلش مملو بود از عروسک و ماکت این شخصیت کارتونی و جلویش نوشته بود قسمت دوازده انیمیشن «بن تن» موجود است... رفتم داخل تا یکی از این سی دی ها را بخرم و ببینم چیست آخر این «بن تن»؟!
همینطور که داخل می رفتم، ویترین کناری را دیدم که بسته بندی کامل محصولات این کارتون را چیده بودند... از جین و تی شرت گرفته تا مچ بند و حتی لنز چشمی سبز رنگ «بن تن» را هم گذاشته بود!! دیگر واقعاً برایم جذاب شده بود سر در آوردن از چیزی که آنقدر تاثیر گذار است که باعث شود کودکان بیننده آن به تقلید از شخصیت کارتونی محبوبشان از لنز سبز استفاده کنند... به مغازه دار گفتم بده این بن تنو... گفت اوریجینالش تموم شده... گفتم خب غیر اوریجینالشو بده... لبخند زد و گفت کپی رایت؟!
مسیر شهرداری تا لاکانی را قدم زدم تا از این راسته سی دی فروشها، یک سی دی «بن تن» بخرم... همه شان تمام کرده بودند اما تا برسم به مغازه آخر، ناگهان به خود آمدم و متوجه شدم شهر رشت توسط «بن تن» اشغال شده!
گفتم خدایا چه خبر است اینجا؟ که دیدم یک مغازه پوستری از این کارتون زده و نوشته خلاصه قسمت های یک تا دوازده بهمراه قسمت آخر از فصل اول «بن تن»... خدایا شکر تو را که خلاصه قسمتش را هم سر راهم گذاشتی تا کامل سر در بیاورم از ماجرا... رفتم خانه و نشستم به دیدن:
بنجامین تنیسون برای تعطیلات تابستانی همراه پدر بزرگ و دختر عمویش به سفر می رود که در یک بیابان مچبندی شبیه به ساعت را پیدا می کند. این مچبند از آسمان افتاده و قدرت جادویی دارد به طوری که با فشار یک دکمه صاحبش را تبدیل به هیولا های گوناگون می کند. فضایی ها برای پیدا کردن مچبند می آیند و بن تن بجای تحویل دادن صلح آمیز ساعت به آنها، خون و خونریزی راه می اندازد و هر روز بر تعداد دشمنان فضایی خود می افزاید... همین!
یک داستان مزخرف با انیمیشنی مزخرف تر... صد رحمت به لاکپشتهای نینجا!
بخاطر همین چیز بی خودی که وزارت ارشاد منتشر کرده کلی محصول فرهنگی که نه، مهاجم فرهنگی تولید شده... کمی تحقیق کردم و فهمیدم این کارتون ساخت 2007 است و کارتون بن تنی که در آمریکا اکنون پخش می شود مربوط است به زمانی که این شخصیت بزرگ شده و تبدیل شده به جوانی رشید اما هیچکدام از محصولات جانبی که داخل مغازه ها هستند، مربوط به بزرگسالی شخصیت کارتونی نیست... چرا؟! نمی خواهم توهم توطه داشته باشم و بگویم همه چیز برای شستشوی مغزی خانواده ها و کودکانشان برنامه ریزی شده و مسئولان فرهنگی ما، عمله های تهاجم فرهنگی هستند... نه!
اما... همین زحمت هایی را که برای جنس خارجی می کشند برای جنس داخلی هم انجام بدهند. برای قهرمان های ایرانی. برای سریال شوق پرواز و شهید عباس بابایی... وقتی ضعف شدید «بن تن» آمریکایی و «الغالبون» لبنانی را می بینم کمی به «شوق پرواز» امیدوار می شوم... ضعف دارد اما نه آنقدر که بی انصافی کنیم و در گوشه و کنار شهرمان آن را کمتر از جومونگ و بن10 ببینیم!... می شود ماکت هواپیمای اف14 مزین به نام خلبان شهید بابایی در دست کودکان ایران باشد به جای مچ بند بیگانه... می شود کلاه خلبانی بر سر کودک ایرانی باشد بجای لنز بن تن در چشمش... می شود لباسش نقش و نام قهرمان حقیقی ایران داشته باشد تا ننگ پهلوان پنبه تخیلی آمریکایی...
خدا وکیلی بیرون گود هم ننشسته ام و نمی گویم لنگش کن... در پست قبلی برای این سریال تصویر پس زمینه ساختم و دو تای دیگر را هم هینجا می گذارم و ان شاء الله در پست بعدی طرح تی شرت شوق پرواز را برایتان خواهم گذاشت... دیگر نشستن و نقد کردن فایده ای ندارد... من طرحش را می دهم اما با شماست که منتشرش کنید و چاپش کنید تا دور و برمان از تصویر قهرمانان خودمان پر شود... بسم الله
- ۹۰/۱۰/۲۶
گفتید لاک پشتهای نینجا یادش بخیر
در این سری کارتونی حرفهای زیادی پنهان
شده بود از جمله تغییر ماهیت خوراکیها که
امروزه شاهدش هستیم