داستان/ امام باقر (سلام الله علیه)
سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۰۱ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحار از خط بن فهد حلی نقل شده است:« روزی مردی به محضر محمد بن علی الباقر (سلام الله علیه) وارد شد و قصیده ای بلند در مدح آن حضرت خواند که مطلعش چنین بود: علیک السلام ابا جعفر
چون قصیده پایان یافت، امام باقر (سلام الله علیه) هیچ صله ای به شاعر نداد... شاعر از او پرسید: چرا به من صله ای نمی دهی درحالیکه مدح تو را گفتم؟! امام فرمود: تو همانگونه که بر مردگان سلام میکنند بر من سلام فرستادی. آیا سخن آن شاعر را نشنیده ای که گفته است:
الا طرقنا آخر اللیل زینب ... علیک سلام هل لما فات مطلب
(بدان که زینب در آخر شب، بسوی ما آمد. گفتم علیک سلام. آیا برای آنچه درگذشته، درخواستی هست؟ )
فقلت لها حییت زینب خندکم ... تحیة میت و هو فی الحی یشرب
(پس به او گفتم بر زینب چنان درود فرستادی که بر مردگان، حال آنکه او هنوز زنده است!)
ای شاعر! تو نیز چنین کردی... با وجود آنکه گفتن سلامٌ علیکَ اباجعفر تو را کفایت میکرد.
[سیره معصومان- جلد پنجم- صفحه 32]
در بحار از خط بن فهد حلی نقل شده است:« روزی مردی به محضر محمد بن علی الباقر (سلام الله علیه) وارد شد و قصیده ای بلند در مدح آن حضرت خواند که مطلعش چنین بود: علیک السلام ابا جعفر
چون قصیده پایان یافت، امام باقر (سلام الله علیه) هیچ صله ای به شاعر نداد... شاعر از او پرسید: چرا به من صله ای نمی دهی درحالیکه مدح تو را گفتم؟! امام فرمود: تو همانگونه که بر مردگان سلام میکنند بر من سلام فرستادی. آیا سخن آن شاعر را نشنیده ای که گفته است:
الا طرقنا آخر اللیل زینب ... علیک سلام هل لما فات مطلب
(بدان که زینب در آخر شب، بسوی ما آمد. گفتم علیک سلام. آیا برای آنچه درگذشته، درخواستی هست؟ )
فقلت لها حییت زینب خندکم ... تحیة میت و هو فی الحی یشرب
(پس به او گفتم بر زینب چنان درود فرستادی که بر مردگان، حال آنکه او هنوز زنده است!)
ای شاعر! تو نیز چنین کردی... با وجود آنکه گفتن سلامٌ علیکَ اباجعفر تو را کفایت میکرد.
[سیره معصومان- جلد پنجم- صفحه 32]
- ۹۱/۰۸/۰۲