میلاد پسندیده

گرافیک، انیمیشن و تصویرسازی

میلاد پسندیده

گرافیک، انیمیشن و تصویرسازی

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم چرا شبکه نمایش بدون آرم پخش می شود... گفتم یکی طراحی کنم شاید به دردشان خورد!


http://miladps3.persiangig.com/image/namayesh_logo.png
بسم الله الرحمن الرحیم


همه ویژگی های بکر و زیبای سریال وضعیت سفید به کنار، امشب در حالیکه فقط یک قسمت به پایان این مجموعه زیبا باقی مانده، تصاویری پخش شد که در تاریخ فیلم و سریال هایی که به وقایع دهه شصت می پردازند بی نظیر بود.

تا به حال هرچه فیلم درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق ساخته شده یا ضد جنگ بوده یا آن را به شوخی و خنده گرفته و یا فقط تقلیدی بوده از تصاویر جنگی چند فیلم هالیوودی با یک داستان عاشقانه که فقط در فضای ایران دهه شصت می گذشت... اما سریال وضعیت سفید، علاوه بر اینکه زندگی مردم مرکز ایران را در دوران بمباران های موشکی نشان داد، ارتقای شخصیت انسانها در همجواری با جنگ را نیز به تصویر کشید.

شخصیت مرکزی فیلم یعنی امیر که بیشتر بار داستانی حول و حوش او می گذرد، ابتدا نوجوانی بی خیال و خوش گذران و یاغی و بی توجه به اصول و عقاید است اما با گذشت زمان در طول سریال و با شکست ها و مواجهه هایش با داستان زندگی افراد خانواده اش و درس گرفتن از آنها، کم کم پخته تر می شود و عاقل.
تا جایی که در قسمتی که امشب پخش شد، شهادت دوستان و همسایه هایش چنان او را متاثر می کند که تصمیم می گیرد بیکار ننشیند و به جبهه برود...

زیبایی سریال وضعیت سفید جایی است که قهرمان داستان در مقابل چهار انگیزه برای رفتن به جبهه قرار می گیرد... یکی از این انگیزه ها را وقتی پیش می آید که برای شیرین کادو خریده بود و در کیفش گذاشته بود اما لو رفت و برای فرار از آبروریزی هایش به اردوی جنگی می رود تا چشم در چشم دیگران نشود... انگیزه دوم جایی است که شور و هیجان ناشی از شهادت دوستان او را به اصطلاح جو گیر می کند تا به جبهه برود... اما خیال شیرین که حکم ناموس خیالی او را دارد روبروی چشمش با گلوله دشمن کشته می شود و او اینبار با انگیزه ای سوم، نه برای فرار از مردم و نه از روی جو زدگی، بلکه عاقلانه و برای دفاع از ناموس و کشور، عزم رفتن به جبهه نبرد با دشمن می کند.

تا به اینجای کار برای اولین بار در تاریخ فیلم سازی جنگی ایران، مفهوم جنگ تحمیلی، تصویری می شود... جایی که شیرین درها را قفل می کند تا دشمنی که پشت در است وارد نشود... و حالا امیر برای دفاع از شیرین، مجبور است که بجنگد... سازندگان سریال وضعیت سفید، تحمیلی بودن جنگ برای ما را بسیار زیبا نشان دادند.


کار همینجا تمام نشد... شاید امیر هنوز به آن پختگی نرسیده که انگیزه چهارم برای رفتن به جبهه را درک کند اما... حتماً کسانی مثل شهاب، این انگیزه را درک کرده اند... انگیزه ای مقدس که جنگ تحمیلی ما را تبدیل به دفاع مقدس می کند... انگیزه ای فراتر از ناموس و کشور... انگیزه دفاع از خدا و دفاع از دین خدا و دفاع از رسالت رسول خدا و ادمه اطهار و پاسداری از این انقلاب اسلامی تا زمان ظهور آخرین حجت خدا... همین انگیزه مقدس است که باعث می شود تا شهاب، هر جا نام مقدس خدا را روی برگه ها و اعلان ها می بیند، جدایش کند تا مورد بی احترامی قرار نگیرد... اسماء مقدس خدا را جمع می کند و از آنها پاسداری می کند و جانش را هم برای همین انگیزه می دهد.

وصیت شهاب رساندن این اسماء مقدس به امیر است تا امیر هم این انگیزه را دریابد... آنجا که امیر عزم سفر می کند و لباسی ساده به تن دارد با تمثالی از شهید؛ و نام های خدا را به آب می سپارد... نمی دانیم او انگیزه چهارم را دریافته یا نه اما حتی اگر خودش هم نداند، کاری خواهد کرد تا نام خداوند برای همیشه در سرزمین ایران جاری باشد... جاری تا ظهور مهدی -عجل الله تعال فرجه-.
بسم الله الرحمن الرحیم

بخاطر قطعی اینترنت کمی دیر شد... عید ولایت بر همگی مبارک


http://miladps3.persiangig.com/image/ghadir.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم


این رو سال 91 کشیدم ولی تاریخ ارسال مطلب رو عقب تر زدم!!

miladcari

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از وعده آیت الله خامنه ای درباره 100 سندی که در اختیار ایران است و می توان با آن آبروی آمریکا را برد و پس از شنیدن خبر سخنرانی دبیر شورای امنیت ملی، اشتیاق ما برای یک نمایش رسانه ای قوی در راهپیمایی 13 آبان سال 90 بالا رفت اما آنچه اتفاق افتاد ذره ای بار رسانه ای نداشت.


ناگهان بدون هیچ مقدمه و موخره ای و بدون اینکه زمانی مشخص در نظر گرفته شود، پخش زنده تصاویر راهپیمایی یوم الله 13 آبان از شبکه اول سراسری صدا و سیمای جمهوری اسلامی قطع شد تا آقای سعید جلیلی سخنرانی خود را شروع کند... آقای دکتر جلیلی مقدمه بحث خود را روی تاریخ مبارزه دینی انبیا با استکبار قرار داده بود اما حضور بالگردی بالای محل سخنرانی باعث ایجاد نویز در صدای سخنران می شد و با وجود فریاد کردن های جلیلی، صدای او به درستی شنیده نمی شد... مقدمه بسیار طولانی او هم باعث شد تا شبکه اول سیما به علت شروع پخش برنامه ورزش و مردم راس ساعت یازده، سخنرانی را قطع کند... بدون اینکه حتی اجازه بدهد تا جمله سخنران به پایان برسد!
در حالیکه رویه مرسوم اینست که قبل از قطع سخنرانی چند بار به وسیله زیرنویس به بینندگان هشدار بدهد که می توانند ادامه سخرانی را از شبکه دیگر ببینند اما پس از قطع سخنرانی، شبکه یک در زیر نویس خود درج کرد که ادامه سخنرانی دکتر جلیلی از شبکه خبر پخش می شود!



پخش سخنرانی از شبکه خبر در حالی صورت می گرفت که صدای سخنران در شبکه یک، به مراتب با صدای کمتری از بالگرد همراه بود.
برگشت های تصویری مزحک کارگردان مراسم به میان جمعیت هم جالب بود... تصاویر دانش آموزانی که روبروی محل سخنرانی گعده کرده اند و با هم بحث می کنند و اصلا به سخنرانی گوش نمی دهند... حرکت دوربین از کنار صورت آقای دوربینی معروف! و زوم کردن روی تابلو های مراسم!... تابلوها و پرچم هایی که بجای اینکه بیشتر نشانگر شعار های ضد استکباری باشند، رویشان نوشته شده بود: "مدرسه نمونه دولتی فلان"... "پایگاه بسیج بهمان" ... جمعیت هلال احمر بیسار" ... واقعاً چرا نباید گروه اداره کننده سخنرانی روی پرچم ها و تابلو ها مدیریت کند و فضای بصری روبروی جایگاه را از شعار های ضد استکباری آن هم با زبان عربی و انگلیسی پر کند؟!

بالاخره جلیلی سر اصل مطلب رفت و زونکنی را با انگشت اشاره کرد که معلوم نبود چه چیزی داخل آن است و گفت می خواهد از میان این همه مدرک! دو تایش را به جمعیت نشان دهد که سند دخالت آمریکا در اقدامات تروریستی است... و بعد فقط یک کاغظ A4 را لحظه ای بالا آورد و دوباره روی میز گذاشت و در حالی که صدای پره های بالگرد مانع رسیدن صدای او و گرد و خاک ناشی از حرکت بالگرد باعث سرفه او می شد، درباره اسناد توضیح داد، بدون آنکه بگوید این سند مربوط به کدام سازمان یا شخص در آمریکاست و مشخصا به ارتباط آنها با کدام تروریست اشاره دارد و یا اینکه حداقل برای چه تاریخی است!

و سرانجام با خواندن متن عربی آیه اول تیتراژ مختارنامه، که جدیداً خیلی مورد استفاده شده، سخنرانی را تمام کرد!

شاید چون این اولین بار بود که دکتر در بین جمعیت سخرانی می کرد، اینچنین ضعیف ظاهر شد و نتوانست مفهوم درستی را منتقل کند و البته شرایط هم دست به دست هم داد تا یک سخنرانی غیر رسانه ای شکل بگیرد.

حالا این فرصت سوزی را مقایسه کنید با سخنرانی چند ماه پیش سید حسن نصرالله درباره افشای اسناد دست داشتن اسرائیل در ترور رفیق حریری... مقدمه ای درست، متنی قوی، و پایانی رجزگونه توسط دبیرکل حزب الله لبنان اجرا شد... حتی او هنگام ارائه اسناد درباره آنها توضیح می داد و سپس سخنش را قطع می کرد و می گفت کلیپ شماره یک و نمایشگری که سخنرانی را برای حضار نشان می داد، اسناد را با جزییات نمایش و شرح می داد و باعث فهم و توجه حضار بود.

می گویند کار خوب را از دشمنت هم بیاموز... اینکه چرا ما سخنرانی افشاگرانه خوب را از دوستان هم نمی آموزیم جای سوال دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم

پنج پوستر در اندازه بزرگ و با رنگ های مختلف از شهید دکتر مصطفی چمران
برای دانلود روی تصویر دلخواه کلیک راست کنید و گزینه Save Target را انتخاب کنید



بسم الله الرحمن الرحیم

داستان فوق العاده ای خواندم از حبیب احمدزاده که آن را بر اساس واقعیت نوشته بود به نام " نِنِه "
گفتم لینک این داستان را بگذارم... شاید بخواهید بخوانید:

http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.html


http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.jpg

طرح بالا را هم براساس بخشی از همین داستان کار کردم... تقدیم به همه مادران شهدا
بسم الله الرحمن الرحیم
با آروزی روزی که ببینیم و بگوییم امام مهدی (عج) ظهور کرد


http://miladps3.persiangig.com/image/The_Arrived_th.jpg


ابریست کوچه کوچه، دل من _خدا کند
نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است
چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید
شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه های از رمق افتاده آمدم
می خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد
این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات …
تا اینکه لای لای تو با او چها کند

یادش بخیر مادرم از کودکی مرا
می برد تکیه تکیه که نذر شما کند

یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها
می برد با حسین شما آشنا کند

در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم
تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند

مادر! دوباره زخم شما را سروده ام
باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:

یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود
دست تو را چگونه ز مولا جدا کند

باور نمی کنم که رمق داشت دست تو
مجبور شد که دست علی را رها کند…

تو روی خاک بودی و درگیر خار بود
چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند

نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات
این خاک معصیت زده را کربلا کند

زخمی که تو نشان علی هم نداده ای
چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند

باید شبانه داغ علی را به خاک برد
نگذار روز، راز تو را برملا کند…

گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت
می رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه ها گذشت … و باران شروع شد
پایان شعر بود که توفان شروع شد

شعری از “حسن بیاتانی” و با تشکر از یادآوری "دیوونه داداشی"

بسم الله الرحمن الرحیم
طرحی برای شهید 14 ساله بحرینی، علی جواد الشیخ... شهید فهمیده ی بحرین


http://miladps3.persiangig.com/image/14bahraini.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت روز قدس و با آرزوی نابودی همه صهیونیست ها


http://miladps3.persiangig.com/GH26/dead_netanyahu.jpg

اگر می خوهید بدانید این کار چگونه ساخته شده به لینک زیر مراجعه کنید:
http://photoshop.hamweblogi.com/1390/06/03/zombi
بسم الله الرحمن الرحیم

عکس رنگی شده نوجوانی های شهید اکبر قدیانی


http://miladps3.persiangig.com/image/rt01.jpg

برای اینکه بدانید چگونه این کار را کرده ام به آدرس وبلاگ آموزش فوتوشاپ بروید:
http://photoshop.hamweblogi.com/1390/06/01/retouch
بسم الله الرحمن الرحیم

ما آن را در شب قدر پایین فرستادیم... و تو چه می فهمی که شب قدر چیست؟!
شب قدر، برتر از هزار ماه است... روح و فرشتگان در آن شب به اذن پروردگارشان فرود می آیند، برای انجام هر کاری... و آرامش و سلامتی تا صبح برقرار است.


http://miladps3.persiangig.com/image/Quran97.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم

برای مطلب زیبای “مختار” زنده است؛ چون “انتقام” زنده است
نوشته حاج حسین قدیانی


بسم الله الرحمن الرحیم

این طرح را اواخر ماه شعبان سال گذشته ساختم


http://miladps3.persiangig.com/image/shaban.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی دوست داشتم که کاری زیبا برای حضرت صاحب زمان (عج) بسازم اما هر چه تلاش کردم بهتر از این نشد... سرانجام تصمیم گرفتم منتشرش کنم تا شاید نظرات شما کمک کند... به امید ظهورش.


http://miladps3.persiangig.com/image/monji.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم
پس زمینه رایانه ای به مناسبت سالروز ولادت آیت الله خامنه ای (سایه اش مستدام)، رهبر ایران و امام امت و نایب امام زمان


http://miladps3.persiangig.com/image/imam_khamenei_Birthday.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم

سریالی تلویزیونی به نام “معاویه و حسن و حسین” و با نام قبلی "الاسباط" توسط شرکتی کویتی ساخته شده و قرار است ماه رمضان از یک شبکه ماهواره ای وهابی پخش شود که در این سریال نه تنها چهره امامان معصوم به تصویر کشیده شده بلکه تحریفات و دروغ پراکنی های باورنکردنی ای هم درباره آن دوران در جهت تطهیر رفتارهای معاویه و یزید بیان شده است که مورد اعتراض بسیاری از علمای شیعه و سنی قرار گرفت.

برای جمع آوری یک میلیون امضا جهت توقف ساخت و پخش این سریال با رفتن به لینک زیر روی گزینه YES و سپس Vote کلیک کنید:

http://poll.pollcode.com/UGP

بسم الله الرحمن الرحیم
عید مبعث سال پیش، این کار را ساختم
عیدتان مبارک



http://miladps3.persiangig.com/image/mabas.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم

پنج یا شش سال پیش بود... منزل یکی از اقوام بودیم در جنوب تهران، سه راه آذری، امام زاده حسن و کلاً همان اطراف... و این قوم و خویش که کلاً آدم چانه داری بود یعنی خیلی چانه می زد از همه در سخن گفت تا رسید به در و همسایه که ما تو این محله مان همه جوره آدم داریم... از قاچاقچی اعدامی تا دکتر و مهندس... فی المثل همین همسایه سمت راستی مان از افتخارات نظام است!

از بس کنجکاو برانگیز گفت که ما گفتیم چطور؟! که شروع کرد که این همسایه سمت راستی شان زمان سربازی اش همین حدود اوایل تابستان بوده مثل اینکه... برای حفاظت و اینها بردندشان یک مسجدی نمی دانم کجا که خامنه ای، آنجا داشته سخرانی می کرده... این سرباز هم همان جلو ایستاده بوده که کسی سوء قصد نکند به آقای خامنه ای.

آقای خامنه ای روی یک صندلی نشسته بودند و یک میز هم جلوشان بود که رویش میکروفن گذاشته بودند و درست روبروی صورت آقای خامنه ای هم یک ضبط صوت داشت سخنان ایشان را ضبط می کرد... از بس آن سخنرانی ها گرفته بود که خیلی ها دوست داشتند نوار سخنرانی آقای خامنه ای را داشته باشند... هوا گرم بود و سرباز هم مات تماشای سخنران که می بیند ایشان همش آب دهان قورت می دهند و سرفه می کنند... گلویشان خشک شده بود در آن هوا... آن زمان مثل الآن نبود که همه مسجد ها پنکه و کولر داشته باشند... تازه آن دو تا پنکه زورش به گرمای بدن آن همه جمعیت مستمع نمی رسید!

این سرباز هم که دلش سوخته بود، سریع دوید و رفت از آبدارخانه یک پارچ آب و یک لیوان آورد... آورد که بگذارد روی میز که دید کنار میز جا نمی شود... ضبط صوت را از روبروی سخنران برداشت و گذاشت سمت راست آقای خامنه ای و پارچ آب را گذاشت وسط و رفت سر جایش!

سخنران گرم خطابه بود و توجهی به آب نکرد و نخورد و همین باعث ناراحتی سرباز شد!... گفت آخه بی انصاف برایت آب آوردم گلویی تازه کنی... حداقل یک تشکر می کردی... الهی که... ! ... هنوز نفرین نکرده بود که صدای انفجار، حواسش را پرت کرد و دید که ضبط صوت منفجر شده و سخنران پرت شده کف مسجد... همه مات و مبهوت بودند و بعضی ها گریه می کردند اما او بیشتر از همه... فکر می کرد نفرینش گرفته و این بلا را سر سخنران دوست داشتنی آورده... بقیه اش را درست و حسابی یادش نیست که چه شد و چطور آقای خامنه ای را بردند بیمارستان اما همیشه می گوید اگر آیت الله خامنه ای الآن رهبر مملکت شده بخاطر همان پارچ آبی است که کنار میز جا نمی شد... اگر پارچ را همان سمت راست می گذاشت و ضبط صوت وسط می ماند به جای دست راست، انفجار یا به قلبشان یا به مغزشان صدمه می زد خدای نکرده!

با خودم فکر می کردم چقدر تامل برانگیز است این مراعات نظیر... آب و تشنگی و دست و علمدار... خدایا شُکرت.
بسم الله الرحمن الرحیم

با کمال پوزش از مصطفی زمانی به خاطر این سیاه کاری!


http://miladps3.persiangig.com/image/zamani-black.jpg

البته این کار را خیلی قدیم ها ساخته بودم و با استفاده از عکس محسن هردان
بسم الله الرحمن الرحیم

یک طرح عمودی به مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران


http://miladps3.persiangig.com/image/Chamran.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم
نوروز امسال، آخرای سفر راهیان نور، ما را بردند دوکوهه، پادگان حاج احمد متوسلیان. برای نماز رفتیم حسینیه حاج همت که داخلش هنوز سفره هفت سینِ شب سال تحویل برپا بود.

اگر رو به قبله می ایستادی، سفره هفت سین روبرویت بود و پشت سرت در انتهای سالن چند میز بود که شبیه آکواریوم دور تادورش را شیشه گرفته بودند و داخلش شبیه سازی ناهمواری های منطقه عملیاتی «الی بیت المقدس» ساخته شده بود.


پشت سر آن میز ها، چند بنر روی دیوار آویخته بودند که شعری رویشان نوشته شده بود که دیدم چقدر راست و حرف دل است. آن شعر، این بود:

از پی هم می گذشت
تا که یه روز صدایی
اینطور پیچید توی دشت
یکی نعره می کشید:
«عراقی ها اومدن
ماسکاتون و بذارین
که شیمیایی زدن
از اون دوتا یکیشون
در صندوقو گشود
ماسک خودش بود ولی
ماسک رفیقش نبود
دستشو برد تو صندوق
ماسک گازشو برداشت
پرید؛ روی صورتِ
دوست قدیمی گذاشت
همسنگر قدیمیش
دست اونو گرفتش
هل داد به سمت خودش
نعره کشید و گفتش:
«چرا می خوای ماسکتو
رو صورتم بذاری
بذار که من بپرم
تو دوتا دختر داری»
ولی اون اینجوری گفت:
«تو رو به جان امام
حرف منو قبول کن
نگو ماسک رو نمی خوام»
زد زیر گریه و گفت:
«اسم امام و نبر
ماسکو رو صورت بذار
آبروی ما رو بخر»
زد زیر گوششو گفت:
کشکی قسم نخوردم
بچه چرا حالیت نیست؟
اسم امام رو بردم
اون یکی با گریه گفت:
فقط برای امام!
ولی بدون؛ بعدِ تو
زندگی رو نمی خوام

ماسکو رفیقش گرفت
گاز توی سنگر اومد
وقتی می خواست بپره
لحظه های آخرین
وقتی می رفتش از هوش
خندید و گفت: برادر
«یادم تو را فراموش»
آهای آهای برادر
گوش بده با تو هستم
یادت می یاد یه روزی
باهات جناق شکستم
تویی که روزمرّگیت
توی خونه نشونده
تویی که بعدِ چند سال
هیچی یادت نمونده
عکسهای یادگاری
جورابهای مردونه
سربندهای رنگارنگ
انگشتری و شونه
هرچی رو بهت می دم
روی زمین میندازی
میگی همش دروغ بود
«یاد» نمی گی، می بازی!



چرابعد از این همه سال هنوز بعضی ها «یاد» نمی گویند و برای ما از یادگاری ها حرف نمی زنند؟! چرا اینقدر کتاب های خاطرات دوران جنگ کم است؟!
بسم الله الرحمن الرحیم

ناصر حجازی Naser Hejazi

امان از ما مردم قهرمان کُشِ مرده پرست
بسم الله الرحمن الرحیم
برای احسان محرابی نژاد که پرسیده بود چگونه طرح جلد کتاب "72 دقیقه قبل از شهادت" نوشته حسین قدیانی را ساخته ام... اولاً بنده همیشه از فتوشاپ برای این کارها استفاده می کنم... دوستی می گفت مهم نیست از چه ابزاری استفاده می کنی، مهم اینست که از همان ابزاری که دم دست داری، درست و به بهترین شکل استفاده کنی.

تصویر زیر حاوی عکس های خام و مراحل ترکیب کردن آنهاست
دانلود کنید

اول: بخش های دلخواهم را به وسیله Lasso tools دوربری کردم و در صفحه ای جدید همه را کنار هم با چرخاندن و تغییر اندازه مرتب کردم طبق شماره یک در تصویر بالا

دوم: برای اتصال پای خم شده و پای دراز شده، بخش خم را بریدم و در لایه ای جدید چرخاندم و با استفاده از مسیر Menu/ Filter/ Liquify  بخش های اول و آخرش را طوری کشیدم که دقیقاً کنار پای دراز شده قرار بگیرد

سوم: یک لایه جدید باز کردم و با دابل کلیک روی آن لایه، در پنجره افکت ها Blending mode را روی Color تنظیم کردم و پس از تایید با ابزار brush (قلمو) رنگ سبز مایل به زرد خاکی را روی تمام بخش های لباس کشیدم. برای یکسان شدن سایه ها در لایه ای جدید با رنگ سیاه و سفید، نور و سایه را تنظیم کردم

چهارم: بقیه موارد لازم در تصویر را با دوربری به صفحه کار نهایی آوردم و پشت تصویر بسیجی قرار دادم و با پاک کردن عقربه های ساعت، ساعت کوچک را 72 دقیقه قبل از ساعت بزرگ قرار دادم

پنجم: برای اینکه همه تصاویر یک رنگ شوند از مسیر Menu/ Layer/ New Adjustment Layer/ Gradient Map یک لایه رنگین کمانی انتخاب کردم که از سیاه شروع شود و قرمز و زرد لیمویی و سفید داشته باشد.

تصویر نهایی را از لینک زیر ببینید:
http://miladps3.persiangig.com/image/72_daghighe.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم

یک پوستر مناسب برای پس زمینه رایانه به دو صورت ساده و عریض
به علت حجم بالا بهتر است دانلود کنید.


http://miladps3.persiangig.com/image/9797.jpg


http://miladps3.persiangig.com/image/9798.jpg


http://miladps3.persiangig.com/image/OBAMAOSAMA.jpg

جای خالی را با یکی از گزینه های زیر پر کنید
O...AMA
1- $
2- O
3- S
4- B
بسم الله الرحمن الرحیم
برای مشاهده تصویر در اندازه اصلی روی آن کلیک کنید


http://miladps3.persiangig.com/image/Fatemiyeh.jpg